ابتدایی
متوسطه اول
متوسط دوم
در بيت «وزین دختر شاه هاماوران / پرانديشه گشتي به ديگرکران» دختر شاه هاماوران کيست و معني «به ديگران کران» چيست؟
1
جزيره- سرزمين پهناور
2
سودابه- از سوي ديگر
3
کتايون- هرمکان
4
فرنگيس- از طرف ديگر
مفهوم کدام گزينه، با گزينه هاي ديگر متفاوت است؟
شده بر بدي دست ديوان دراز/ ز نيکي نبودي سخن جز به راز
نهان گشت آئين فرزانگان / پراگنده شد نام ديوانگان
يکي شادماني بداندر جهان/ ميان كهان و ميان مهان
هنر خوار شد، جادوي ارجمند/ نهان راستي ، آشکارا گزند
مصراع «همي خاک نعلش برآمد بر ماه» بيانگر کدام مفهوم است؟
سرعت
تيرگي
عروج
شهرت
مفهوم بيت «چوخواهي که پيدا کني گفت و گوي / ببايد زدن سنگ را بر سبوي» کدام است؟
اگر دوست داري که از تو بدگويي کنند، لازم است که اين خطر را به جان بپذيري
اگر مي خواهي که حقيقت آشکار شود، بايد به آزمايش وامتحان بپردازي
چنانچه مي خواهي در اين زمينه سخن بگويي، شايسته است که جديت بيشتري از خود نشان بدهي
چنانچه از بدگويي ديگران آزرده اي ، بايد با آنان به بحث و مناظره بنشيني
همان به کزين زشت کردار دل / بشويم کنم چاره ي دل گسل ، يعني ...
بهتر است که از اعمال پليد پيشين خود، توبه کنم و بدانها دل نبندم
شايسته است که درباره ي او بدي نکنم و از بدکاران دوري نکنم
سزاوار است که از اين دل بدخواه، دوري کنم و راه بهتري را پيشه سازم
بهتر است که از اين رفتار ناپسند، خیالم را راحت کنم و براي رفع مشکلم، چاره اي اساسي بکنم
در همه ابیات ،........... به « زمینه ملی حماسه » اشاره شده است ؟
همی بآسمان شد به پر عقاب به زاری به ساری فتاد اندر آب
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
چو دید آن درفشان درفش مرا به گوش آمدش بانگ رخش مرا
به ایوان خرامید و بنشست شاد کلاه کیانی به سر برنهاد
معني «يکي تازيي بر نشسته سياه » چيست؟
عربي بر يک اسب سياه نشسته بود
بر يک اسب سياه عربي نشسته بود
مرد سياهي ، بر يکي اسب تازي نشسته بود
کسي با عربي بر اسب سياهي نشسته بود
در بيت (سراسر همه دشت بريان شدند / بر آن چهر خندانش ، گريان شدند) کدام صنعت و آرايه ي ادبي وجود ندارد؟
جناس
مجاز
تضاد
تشبيه
با توجه به بيت «همان به کزين زشت کردار، دل / بشويم کنم چاره دل گسل» نقش دستوري کدام کلمه نادرست است؟
به : مسند
دل : نهاد
زشت کردار: متمم
همان: نهاد
در کدام بيت آزمايش ، چاره ي رهايي از بد گماني است؟ (
كزين دو يکي گر شود نابکار / از اين پس که خواند مرا شهريار
چو خواهي که پيدا کني گفت گوي / ببايد زدن سنگ را بر سبوي
همان به کزين زشت کردار دل / بشويم کنم چاره ي دل گسل
چه گفت آن سپهدار نيکو سخن / که با بد دلي ، شهرياري مکن
ارزیابی آزمون
اگه می خوای خیالت از زیست راحت باشه همین الان 50 ساعت از تدریس استاد بام رفیع رو به صورت کاملا رایگان دریافت کن