آزمون آنلاین درس 15 فارسی یازدهم

1

دوستی را چنان کسی باید که از او کار بسته بگشاید

2

دوستان را به گاه سود و زیان بتوان دید و آزمود توان

3

که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق نیاساید و دوستانش غریق

4

به کام دشمن دون دست دوستان بستن به دوستی که نه شرط مروت است ای دوست

1

آب را چون مدد بود هم از آب گلستان گردد آنچه بود خراب

2

مورچگان را چو بود اّتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست

3

مرو ت نبینم رهایی ز بند به تنها و یارانم اندر کمند

4

دو دوست باهم اگر یک دلند در همه کار هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند

1

گفت پیغمبر خنک آن را که او شد ز دنیا ماند از او فعل نکو

2

گرچه دیوار افکند سایه دراز بازگردد سوى او آن سایه باز

3

فعل تو که زائد از جان و تنت همچو فرزندت بگیرد دامنت

4

پوستين يوسفان بشکافتند آنچه می کردند یکیک یافتند

1

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم من از آن روز که در بند توأم آزادم

2

چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف دیده بر دوختی از خلق جهان چون بازم

3

نه گنج ماند ز خسرو نه تخت ماند ز جمشید نه قصر ماند ز شیرین نه طاق ماند ز کسرا

4

خواهی که مهتری و بزرگی به سر بری خالی مباش یک نفس از حال کهتران